تب فلسفی

ساخت وبلاگ
تبارشناسی یک حدیث مقدمه با تمام شهرتی که حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» دارد اما پیشینه ی آن را هم می توان در میان یونانیان جست و هم به تفسیر و تأویل های عرفانی آن در ادیان آسمانی دست یازید. در این جستار با بیان تبارشناسی حدیث مذکور درمی یابیم که جمله ی فوق حدیث نیست بلکه گزین گویه ای یونانی است که کاربرد اخلاقی-عرفانی دارد. تبارشناسی حدیث جمله ی «خودت را بشناس» گویا اولین بار از زبان تالس در قرن ششم قبل از میلاد بیان شده است. سایمون کریچلی در کتاب «فیلسوفان مرده» می نویسد: تالس که کسوف خورشیدی ماه می سال 585 قبل از میلاد را پیش بینی کرد احتمالا نخستین گوینده ی عبارت خودت را بشناس است.(1) البته برخی این عبارت را به کیلون از اهالی اسپارت نسبت می دهند.(2) از اندرز کلاسیک یونان آگاهیم که خود را بشناس. این دعوتی به درون نگری نیست هشدار به این واقعیت است که تو آنچه آرزو می کنی نیستی، یعنی خدا نیستی(3) کسی که از این عالم روی برمی گرداند تا در پی به کمال رساندن خویش برآید به وجود اخلاقی می رسد و این بار سقراط است که الگو واقع می شود زیرا او انسانی است که شعارش این است «خودت را بشناس» با وجود این، سقراط هنوز کسی جز شاهدی بر حقیقت نیست و مُقدّر بود که آموزه اش در قالب نظام و یا در قالب نگرش هایی صرفا کلبی مسلکانه شکل و قوام یابد.(4) در پاره ای از رسالات عربی چنین عبارتی را به افلاطون و ارسطو نسبت می دهند.(5) فیلون اسکندرانی(م/40م) که ادبیاتی را که در آن مفاهیم تورات با عناصر فکر رواقی و افلاطونی درهم آمیخته بود، بارور کرد؛ با تفسیر جمله ی معروف سقراط یعنی خود را بشناس به عرفان می گراید.(6) رواقیان در ترجمه ی این جمله گفته بودند که هر کس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت. به عقیده تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 8:33

نوشتن متن کتاب مرا به دور افکن! به خود بگو که در آنچه در آن است یکی از هزاران وضع ممکن در برابر زندگی است. وضع خودت را جست و جو کن. آنچه را دیگری می تواند مانند تو انجام دهد، انجام مده و هر چه را دیگری می تواند مانند تو بگوید و یا بنویسد مگو و منویس. در وجود خویش به آن چیزی علاقه داشته باش که احساس می کنی در هیچ جا جز در تو نیست. از خویشتن با شکیبایی یا ناشکیبایی موجودی بیافرین که هیچ وجودی جانشین آن نتواند شد.(مائده های زمینی، آندره ژید، ترجمه سیروس ذکا ص 174)نیچه در هنگام خواندن، نویسندگان کتاب ها را در نظر مصور می کند و بعینه حس می کند که اندیشه و نوشته ی آنها به راستی به چه می انجامد و به لحاظ وجودی بر چه دلالت می کند. او نه تنها از مضمون کتاب های آنها آگاهی دارد بلکه همچنین بر آن گوهر فکری که چنین مضمونی را موضوع کتابی قرار می دهد نیک واقف است. کلمات و اندیشه ها اغلب یکسره و مستقیم از موضوع کتاب ها به ذهن نیچه منتقل می شوند. این نکته بیش از آن که به کار تفکر فلسفی نیچه بخورد، سرچشمه ی عملی برای ابراز بیانی او فراهم می آورد.(نیچه، یاسپرس ص 80) + نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 19:4 توسط عباس فضلی  |  تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 8:33

آیا خدا مرده است؟ جمله ی خدا مرده است بدین معناست که در واقع نمادها مرده اند.(1)مقدمهشخصیت ها و نویسندگانی که از مرگِ چیزی سخن گفته اند، شهرت بسیار یافته اند. نیچه مشهور به مرگ خداست. او با طرح این ایده در کتاب «حکمت شادان»، غوغایی به پا کرد که تاکنون آثارش برجا مانده است. پس از او رولان بارت در مقاله ای بلند از مرگ مؤلف خبر داد و هرمنوتیکرهای زیادی در مباحث زبان شناسی پیرو او شدند. گراهام آلن در کتاب «رولان بارت» به استناد کتاب «غوغای زبانِ» او به نزدیک شدن نظریه ی مرگ مؤلف به مرگ خدای نیچه گواهی می دهد.(2) بارت مؤلف را خالق خداگونِ معنا می داند.(3) بارت متن را یک بافته یا فضایی چند بُعدی می داند که در آن مجموعه ی متنوعی از نوشته ها به هم برمی خورند و درهم می آمیزند که هیچ کدام از آنها اصلی نیستند.(4) گوستاو فلوبر هم در توصیف مؤلف می گوید: نویسنده در اثرش باید همچون خدا در کائنات باشد. همه جا حاضر باشد و هم هنگام در هیچ کجا پیدا نباشد.(5) جالب است بدانید که بارت هم متأثر از اندیشه های ژاک دریدا است که قائل به شالوده شکنی یا مرگ ساختار بود. حتی کسانی چون ژان فرانسوا لیوتار و لارِنس کِهون که از پساتجددگرایی سخن می گویند، باز از مرگ یک سوژه و تکوین سوژه ی نوین خبر می دهند. احیاگران دینی هم با طرح نظریه ی جدید در حوزه ی دین شناسی، به اماته ی دینی و پایان یافتن یک قرائت از دین فتوا صادر می کنند. از این پارادوکس ها می توان نتیجه گرفت که هر تزی در زمان و شرایط خاصی بیان شده است و قابل تعمیم به همه ی زمان ها و مکان ها نیست. بنابراین طرح مرگ خدا توسط نیچه نیازمند واگشایی و تحلیلی همه جانبه است تا مقصود او روشن و مبرهن گردد. چنان که مرگ مؤلف بارت در پی بیان زایش معنا از یک متن است. به تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 8:33

در کویر سیاست هر چیزی کویری دارد. کشور، انسان، تفکر. سیاست هم کویری دارد. در کویر سیاست، سیاسیون بی پناه و تروتسکی ها قربانی می گردند. دروغ جای خود را به صداقت می دهد و رأی به سهام عدالت تبدیل می شود. در کویر سیاست، ماکیاولیسم رشد می کند. آزادی و عدالت رنگ می بازد. نخبه کشی سکه ی رایج می شود. امیرکبیر در حمام فین رگ زده می شود و مصدق که با شعار «یا مرگ یا مصدقِ» مردم به صحنه آمده بود با «مرگ بر مصدق» شعبان جعفری ها به کویر احمدآباد تبعید شد. تنهای تنها در سکوتی طاقت فرسا و نهایتا در همان کویر سر بر خاک گذارد. دکتر شریعتی را ببینید که چگونه در کویر تنهایی اش حرف می زند و برای التیام دردهای پنهانش چه سخن ها که نمی گوید. به قول دخترش، سوسن، کویر خلوتگاه شریعتی باشد و یا محصول نشستن در محضر خودِ -آزاد اما تنها- تجربه ی تفکر است در تعلیق، میان یک حسرت و یک امید، حسرت یک ازلیت از دست رفته و امیدی پرتنش به یک ابدیت هنوز نیامده. در کویر است که شریعتی همه ی مرزها را نادیده می گیرد تا تجربه ی تنهایی خود را به یُمن قرار گرفتن بر سر چند تقاطع، قابل تقسیم سازد.(مقدمه کویر تجربه مدرنیته ی ایرانی، فرامرز معتمد دزفولی) خاتمی را به یاد آورید که در آخرین نامه هایش پس از یک دوره سیاست ورزی خود را کویری می خواند از کویر اردکان برآمده و در جهان مدرنیته غوطه ور شده و دوباره به کویر برگشته است. اگر کویر نبود انسان ها بی یاور می شدند. زیباترین عرفان شرقی حضور در تفکر خویشتن است. کتاب هایی چون «با مخاطب های آشنا و کویر» دکتر شریعتی و «سیاست نامه» ی سروش حکایت کویر ایرانی است که فراز و نشیب های تاریخ سیاسی یک ملت را می توان در آنها جستجو کرد. اما در کویر سیاست می توان آزاد و بی قطب نما به ه تب فلسفی...
ما را در سایت تب فلسفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabefalsafia بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 15:59